گاهی دلم می گیرد از هر چه باید و نباید.  انگار خسته از هر ایدئولوژی ام.  خسته از هر جهان بینی.  

شاید من همه چیز را در ایدال ترین حالت ممکن می خواهم.  اصلاً،   فکر کن من یک آرمانگرا هستم   با  آرمان های بی نتیجه چه کنم؟  

گاهی به زندگی و.تمام موجودیتش می اندیشم.  شاید زندگی به بازی گل یا پوچ شباهت دارد که ما فقط پوچ ها را پیدا کردیم . پس گل ها کجاست؟  

چرا هرچه می گردیم، کمتر می یابیم؟  


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها